فردوسی را بهتر بشناسیم
.
اطلاعات کاربری
دوستان
خبرنامه
آخرین مطالب
لینکستان
نظر سنجی
دیگر موارد
آمار وب سایت

همه ما فردوسی ار می‌شناسیم. اما نه آنطور كه بوده است بلكه آنطور كه خواسته اند.پس بهتر است فردوسی را بهتر بشناسیم

این شاعر فارس زبان در دوران میانسالی به طمع كسب طلا تصمیم به سرودن شاهنامه می‌گیرد

این شاعر فارس زبان در دوران میانسالی به طمع كسب طلا تصمیم به سرودن شاهنامه می‌گیرد و 30 سال از عمر خود را صرف سرودن شاهنامه می‌كند تا بلكه بتواند مالی به دست آورد و در این سالها از سرودن اشعار نژادپرستانه نیز غفلت نمی‌ورزد

بعد از این سی سال زمانی كه به درگاه سلطان محمود غزنوی می‌رود و شاهنامه را تقدیم محمود غزنوی می‌كند.این سلطان ترك به جای سكه های طلای موعود سكه های نقره‌ای به او می‌دهد(احتمالاً به علت توهین به تركها در شاهنامه چنین می‌كند) فردوسی با نگرش قومی بسیار تنگ نظرانه خود شاه را نه به این دلیل كه شاه و ستمگر است بلكه به این دلیل كه اشراف زاده نیست و نژاد پست(؟) دارد تقبیح می‌كند

 

 

 

اگر شاه را شاه بودی پدر       ***       به سر می‌نهادی مرا تاج زر
اگر مادرش شـاه بانو بدی       ***       مرا سیم و زر تا به زانو بدی
این شاعر در سرودن اشعار نژادپرستانه نیز مهارتی بسیار دارد، یكجا با نگاه نژادپرستانه‌اش به ترك می‌تازد:
كـه آن تـرك بدپیشـه و ریـمـن اسـت       ***       كه هم بد نژاد است و هم بدتن است
و در جایی دیگر عرب را هدف قرار می‌دهد و او را پست می‌شمارد:
ز شـیر شـتر خوردن و سوسمار       ***       عرب را به جایی رسیده است كار
كــه تــاج كــیــانــی كــنــد آرزو!       ***       تفـو بـر تـو، ای چـرخ گـردان، تفو!
زنان و دختران نیز از گزند اشعار افراطیش در امان نبوده‌اند:
زنـــان را از نـــام نــایــد بــلــنــد       ***       كـه پـیـوســتـه در خـوردن و خـفـتـنـد
زن و اژدهــا هــر دو در خـاك بــه       ***       جـهــان پـاك از ایـن هــر دو نـاپـاك بـه
زنـان را سـتـایـی سگان را سـتا       ***       كـه یـك ســگ بـه از صــد زن پـارســا
چو زن زاد دختر دهیدش به گرگ       ***       كه نامش ضعیف است و ننگش بزرگ
خلاصه، نمی‌توان فردوسی را حكیم نامید(حكیم ابوالقاسم فرودسی) و نمی‌توان شاهنامه را در كنار آثار سایر شاعران فارسی گو(مانند مولوی و سعدی و ...)قرار داد.
1. منابع:یكی از مطالبی كه به تازگی در كلوب(با عنوان مقایسه ارزش زن در دو فرهنگ تركی و فارسی)انشار یافته بود.
2. كتاب دیوان اللغات التّرك
حتما همه شما ابیات زیر را از حکیم توس دیده اید :
زن و اژدها هر دو در خاک به —– جهان پاک از این هر دو ناپاک به
زنان را ستایی سگان را ستای —– که یک سگ به از صد زن پارسای
پس پرده هر که دختر بود —– اگر تاجدار است بد اختر است
چون زن زاد دختر دهیدش به گرگ—– که نامش ضعیف است و ننگش بزرگ
آیا فردوسی بزرگ زن ستیز است ؟
پاسخ ساده:
هیچ کدام از این ابیات در هیچ نسخه کهن شاهنامه نیست. برخی از آنها مانند «زنان را ستایی سگان..» حتی در یک نسخه شاهنامه تا کنون یافت نشده است.
شما میتوانید در شاهنامه انتقادی مسکو برای نمونه بنگرید:
http://shahnameh.recent.ir/default.aspx?browse
تمامی این موارد نسخه شناسی شده است و در مقاله زیر مندرج است:http://www.azargoshnasp.net/famous/ferdowsi/shahnamehabyaatghairraastin.htm
ما در شاهنامه زنان ستوده ای چون فرنگیس و جریره تورانی و رودابه و منیژه و گردآفرید هم داریم پس فردوسی نمی تواند بطور سیستماتیک زن ستیز باشد.

من چند بیت ستاینده در رابطه با زنان می آورم:
چو فرزند را باشد آيين و فر
گرامي به دل بر چه ماده چه نر

ز پاكي و از پارسايي زن
كه هم غم گسارست و هم راي زن

ان، آنجا كه مي‌خواهد زن مسيحي او را كه نوش‌زاد ازوست، توصيف كند، چنين مي‌سرايد:
چنان دان كه چاره نباشد ز جفت
ز پوشيدن و خورد و جاي نهفت
اگر پارسا باشد و راي زن
يك گنج باشد پُر آگنده زن
به ويژه كه باشد به بالا بلند
فرو هشته تا پاي مُشكين كمند
خردمند و هوشيار و با راي و شرم
سخن گفتنش خوب و آواي نرم
برين سان زني داشت پر مايه شاه
به بالاي سرو و به ديدار ماه
در اينجا برخلاف مورد پيشين فردوسي اعلام مي‌كند كه پيش از ورود به داستن مي‌خواهد نظر خودش را درباره زن بگويد كه به نظر نگارنده اين بيتها از بهترين و زيباترين توصيفها درباره زن در سراسر ادبيات فارسي است و در آن زيباييهاي معنوي و ظاهري زن به نيكوترين وجهي بيان شده است. توصيف جذاب و دل‌انگيز ديگري از اين دست را در خطبه داستان بيژن و منيژه مي‌توان يافت كه باز هم بي‌گمان آفريده ذوق سليم و طبع لطيف و ذهن خلاق شاعر است و هيچ ربطي به منبع او ندارد:
شبي چون شبه روي شسته به قير
نه بهرام پيدا نه كيوان نه تير‌…
نه آواي مرغ و نه هرّاي دد
زمانه زبان بسته ازنيك و بد
نبُد هيچ پيدا نشيب از فراز
دلم تنگ شد ز آن درنگ دراز
بدان تنگي اندر بجستم ز جاي
يكي مهربان بودم اندر سراي
خروشيدم و خواستم زو چراغ
بياورد شمع و بيامد به باغ
مي‌آورد و نار و ترنج و بهي
زدوده يكي جام شاهنشهي
مرا گفت شمعت چه بايد همي؟
شب تيره خوابت نيايد همي؟
بپيماي مي تا يكي داستان
ز دفترْت برخوانم از باستان
پر از چاره و مهر و نيرنگ و جنگ
همه از در مرد فرهنگ و سنگ
بدان سروبن گفتم : اي ماه روي
مرا امشب اين داستان بازگوي
مرا گفت: گر چون ز من بشنوي
به شعر آري از دفتر پهلوي
همت گويم و هم پذيرم سپاس
كنون بشنو اي يار نيكي شناس



:: موضوعات مرتبط: فردوسی را بهتر بشناسیم , ,
:: بازدید از این مطلب : 527
|
امتیاز مطلب : 82
|
تعداد امتیازدهندگان : 22
|
مجموع امتیاز : 22
ن : امین
ت : شنبه 11 تير 1390
.
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








موضوعات
دسته بندی محصولات
نویسندگان
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید
تبادل لینک هوشمند
پشتیبانی
به روزوشب امتياز دهيد